پارت شصت و سوم :

به سختی نگاه لرزانم را بالا آوردم. نگاهش چنان زیر نور آفتاب برق می‌زدند که گویی کسی در سیاهی چشمانش اکلیل ریخته. امّا این برق، برق پیروزی بود؛ برق نگاه ببری که طعمه‌اش را میان چنگالش گرفته و دندان‌هایش را برای دریدن شاه‌رگش آماده کرده. این نگاه، من این نگاه را هرگز ندیده بودم. نه در حابیل و نه در خان‌بابا.
خیلی زود برگه‌ها را به چنگ گرفته و مرا به ضرب رها کرد و به سمت عمارت پا تند کر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۰۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • پرنیان

    600

    دوستان برید خداروشکر کنید خزان دختره وگرنه میکائیل میگفت خودت حاملش کردی

    ۲ ماه پیش
  • فاطی

    00

    😂😂😂😂😂خدا لعنتت کنه

    ۲ ماه پیش
  • نمیدونم

    10

    🤣🤣🤣🤣

    ۲ ماه پیش
  • باران

    00

    بعید نیست همینم بگه ، بگه تو نقشه کشیدی و یکی رو فرستادی تا حاملش کنه

    ۴ روز پیش
  • رها

    10

    مرجان هاپتوفوبیا با بیماری اوتیسم چه فرقی داره؟ میگن بیمار اوتیسم هم نمیتونه کسی پ لمس کنه.

    ۴ هفته پیش
  • نگیس

    00

    مرجانیی پارتای رایگان چیشد پس😭😭

    ۱ ماه پیش
  • یاسی

    00

    درود بر شما داستان رو دارم میخونم قلمتون مانا

    ۱ ماه پیش
  • مریم

    ۱۹ ساله 90

    یه کم به ما دل بسوزونید یه پارت هدیه یی چیزی بزارید مگه میشه به این زیبایی بنویسید و ما بتونیم با دو قسمت در هفته دوام بیاریم

    ۲ ماه پیش
  • Mahi

    90

    نمیدونم شماهم مثل من فکر مبکنید یا نه ولی آدما گاهی وقتی عاشق میشن و نمیخوان قبولش کنن طوری با طرف مقابلشون رفتار میکنن که هر کی بیرون میدون باشه فک میکنه عمیقا ازش متنفره و من شدیدا همچین حسیو دارم

    ۲ ماه پیش
  • نمیدونم

    00

    دقیقا گل گفتی👍🏻

    ۲ ماه پیش
  • Najva

    100

    خزان: میکائیل. میکائیل:هیس!هیچی نگوووو،نوموخوام صداتو بشنوم.🚶🏻 ♀️

    ۲ ماه پیش
  • نمیدونم

    30

    😂🤣😂🤣کلا همه نگرانیم واسه خزان رفت

    ۲ ماه پیش
  • Helen

    72

    دوستانی ک دارین رایگان میخونین،باید بگم که اگه بفهمین پارت بعدی چی میشه سکته میکنین😂😔فعلا در خماری باشین😂

    ۲ ماه پیش
  • اسرا

    20

    اشکال نداره اتفاقی که قبلابرای شماافتادتچربه میکنیم😜💋

    ۲ ماه پیش
  • Helen

    00

    😂😂🦋

    ۲ ماه پیش
  • پرنیان

    20

    ولی من نمی دونم چرا اونجا که بهش گفت اسم منو نیار از همه بیشتر دلم برای خزان سوخت من به جاش قلبم درد گرفت 🥲

    ۲ ماه پیش
  • پرنیان

    00

    ای خدا خزان رو 🥲 ولی از یه طرف خزان از اول خودش الکی هر مسئولیتی سنگینی رو قبول کرد میکائیل هم به بدترین حالت هرچیزی فکر میکنه آخه چطور میتونه این تهمت رو به خزان بزنه

    ۲ ماه پیش
  • پرنیا

    70

    خزان جان همیشه همینجوری سلیطه باش شاید حقتو گرفتی! الان عمه خانوم سکته کنه میگن تقصیر خزانه

    ۲ ماه پیش
  • پرنیا

    71

    بفهمه بارداره،میگه خودت باردار نمیشی حتما رحمشو اجاره داده بتو 🙄🙄

    ۲ ماه پیش
  • محیا

    70

    میکائیل به نطرم پرت کردن عمه خانوم از پله ها روش خوبی برای تخلیه خشم باشه نه بازخواست کردن خزان بیچاره

    ۲ ماه پیش
  • Saba

    00

    اخی الهی بگردم

    ۲ ماه پیش
  • فیونا

    20

    خزان زیادی تنهاست💔خوشحالم که داره حرف میزنه..با داد زدن،یذره هم که شده خالی میشه:)ولی میکائیل خیلی زود قضاوتش کرد!خیلی بد حرف زد باهاش.. بدجور سیم پیچی های مغزش اتصالی کرده..دلم واسه دوتاشون کبابه🥺

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.