پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۱۶۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه


گوش های پروانه انگار سوخت! نه، در واقع کسی در آن ها سُرب داغ ریخت. صورتش را جمع کرد وبعد با ته مانده‌ی صدایی که داشت پرسید:
_من.. چیکار کردم؟
هوتن پرشتاب به طرف او رفت وصندلی ‌اش را بلند کرد. مقابل او ایستاد وتوی کاسه چشم هایش زل زد. درست مثل عزراییل!
_انکار نکن پروانه. جرمت سنگینه!
تمام بدن پروانه در یک لحظه مثل یک بادکنکی که به تیغه های کاکتوس برخورده کرده، خالی شد. هی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نداب

    00

    عالی ولی تورخدا زودپارت بذارین خیلی مخاطب اذیت میشه گفتین شنبه دوشنبه چهار ولی دوشنبه نزاشتینپارت

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.