پارت پنجاه و چهارم :

بعد از این که دوش گرفتم و از حموم خارج شدم و لباس پوشیدم و مشغول خشک کردن موهام شدم. صدای در اومد و همونطور که روی تخت نشسته بودم و با حوله سفید داشتم موهامو خشک میکردم گفتم :
- بیا.
در باز شد و همون مردی که مسئول اوردن صبحونه بود وارد شد سلام کوتاهی کرد و به بسته توی دستش اشاره کرد.
- اینو کجا بزارم؟
- بده بیاد اینجا.
بسته رو ازش گرفتم و درشو باز کردم. توش یه گوشی بود
- گ

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۱۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفر ابی

    00

    خیلی عالی بود ممنون

    ۷ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    ❤️

    ۷ ماه پیش
  • آمینا

    00

    دوباره چی کشف کرده خانم کارآگاه 🤔🤔🤔🤔

    ۷ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    اگه گفتی

    ۷ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی حانیا جونم ❤️💋

    ۷ ماه پیش
  • حانیا بصیری | نویسنده رمان

    😘😘

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.