تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت دویست و پانزده
زمان ارسال : ۸۶ روز پیش
دیروز تا آخر وقت سر پا بودم. انقدر کار داشتم که نفهمیدم کی ساعت ده شد. حتی لباس فردا را هم هلن و آذین به سلیقهی خودشان خریده بودند. تنها دخالتی که در لباسم داشتم، رنگ آبیاش بود. خواسته بودم یک کت آبی فیروزهای با شلوار و روسری مشکی بگیرند. ابدا از پایبندیشان به سلیقهام اطمینان نداشتم اما اینبار متعجبم کرده بودند. هر دو اهل رنگهای شاد و پرهیجان بودند؛ دقیقا مثل اخلاقشان. سلیق
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
از اینجا به بعد دیگه نه...🌺
۳ ماه پیشنیل
21از موفقیت آوا خوشحال میشم . از سمیر چه خبر ؟ کاش یکم از زندگی امیرحسین هم نشان میدادین
۳ ماه پیشالمیرا دهقانی
۲۸ ساله 00رایانه خوبی بود ممنوم
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🥰🥰
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
از سمیر یه اخبار کوتاه دیگه خواهیم داشت و تمام. الان دیگه دور دور صدراست.❤️
۳ ماه پیشسیتا
00به به موفقعیت خیلی خوبه رویه اون منصور هم کم میشه بیشتر ازاین هن آوا پیشرفت کنه هم منصور هم مینو سمیر مادر سمیر و ریحانه بسوزند
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
موفقیت آدما به تنهایی جواب خیلی از دشمنیاست.❤️🌺
۳ ماه پیشZahra.s
10اتفاقات خوب خوب
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
خووووب🥰
۳ ماه پیشیانا
10ای جانم برای آوا❤
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
❤️❤️❤️
۳ ماه پیش
نیل
00دیگه خبری از مینو نمیشه توی طول داستان؟