پارت دویست و دوازده

زمان ارسال : ۸۹ روز پیش

- بسه دیگه! هر دوتون ساکت شین!
با صدای بلند فریادم هم ریحانه، هم آذین هر دو ساکت می‌شوند. یک ساعت است اره می‌دهند و تیشه می‌گیرند و همانطور که موضوع صحبتشان من هستم، صدای دعوایشان هم مغز من را نشانه رفته است. یکی آذین می‌گوید و یکی ریحانه؛ آذین متهم می‌کند و ریحانه توجیه و صدایشان مثل طبل جنگ دقیقا وسط مغز من می‌کوبد.
طوری خشمگینم که حد و حسابی ندارد. دوست دارم من هم پا به پای آذ

1447
463,851 تعداد بازدید
2,182 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zahra.s

    00

    عالی

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🥰🌺

    ۳ ماه پیش
  • اسرا

    00

    ولی بعضی مردم متاسفانه فکرمیکنن هیچ زنی برای پسرشون خوب نیست وعیب بقیه مردهرچقدرسن بالاباشه بازهم مهم نیست ولی دخترواوایلاست ممنون خانمی😘

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    همه فکر می‌کنن بچه‌ی خودشون از همه سرتره. 😁

    ۳ ماه پیش
  • یانا

    10

    یه دفعه من بد جوری زن برادرمو نشوندم سر جاش بقول خانم اصغری گوششو پیچوندم ای جانم برای آوا

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🙈🙈چی کار کرده بوده مگه طفلی؟

    ۳ ماه پیش
  • Aa

    10

    👏💐💐💐

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰🌺

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید