شراب و خون به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت سی و یکم
زمان ارسال : ۳۰۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 21 دقیقه
هینی کشید و با چشم های گشاد شده بهم زل زد.
از جام بلند شدم و زیر لب غریدم:
- همین و میخواستی؟
عصام و از کنار تخت برداشتم و با تهش، کلید برق و کوبیدم.
چشم هاش به خاطره نور چراغ ریز شد و دستش و جلوی چشم هاش گرفت و از میون انگشت هاش بهت زده پرسید:
- آ... آمون خ...خان؟
دو طرف یقه پیرهنم و بهم نزدیک کردم و حین عقب گرد کردن گفتم:
- از اولش هم باید با همین روش تبت و پایین میآور