شراب و خون به قلم آستاتیرا عزتیان
پارت سی
زمان ارسال : ۳۰۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 14 دقیقه
آب دهنم و قورت دادم و به سرعت کنار رفتم و با استرس به عقب برگشتم تا واکنش اون پیرزن و ببینم اما در کمال تعجب دیدم که حتی متوجه حضورمون هم نشده و هنوز به دور دست ها خیره هست!
خانم وارتوش روی صندلی نزدیک به زن نشست و در همون حال که قرصی از بسته اش بیرون می آورد خطاب به من گفت:
- آمون خان خیلی وقته منتظرتون هستن!
با اضطراب دستی به موهام کشیدم و پرسیدم:
- کجا باید برم؟
- طبقه پایی
عالی
00عالی