هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت صد و نوزده
زمان ارسال : ۷۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
حس میکرد هر آن قلبش از سینه بیرون میجهد. مهران به زبان روسی چیزی به راننده گفت و او نیز از سرعتش کاست. تانیا اتفاقات جدید را در ذهنش حلاجی کرد. گروه جدیدی به آنها ملحق میشد... بعد چه اتفاقی میافتاد؟ احساس خطر میکرد. هیچ ایدهای نداشت و نمیدانست چه اتفاقی قرار است بیفتد. از انتظارهای این چنینی متنفر بود. اینکه حتی نمیتوانست ثانیهی بعد را حدس بزند و هیچ چیز حتی مرگش به اراده
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.