پارت چهل و هشتم :


گوش های پروانه انگار سوخت! نه، در واقع کسی در آن ها سُرب داغ ریخت. صورتش را جمع کرد وبعد با ته مانده‌ی صدایی که داشت پرسید:
_من.. چیکار کردم؟
هوتن پرشتاب به طرف او رفت وصندلی ‌اش را بلند کرد. مقابل او ایستاد وتوی کاسه چشم هایش زل زد. درست مثل عزراییل!
_انکار نکن پروانه. جرمت سنگینه!
تمام بدن پروانه در یک لحظه مثل یک بادکنکی که به تیغه های کاکتوس برخورده کرده، خالی شد. هی

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۰۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    آخه هوتن الان چه دردی داری آخرخم چه دردی میگیری💋

    ۱ ماه پیش
  • نداب

    00

    عالی ولی تورخدا زودپارت بذارین خیلی مخاطب اذیت میشه گفتین شنبه دوشنبه چهار ولی دوشنبه نزاشتینپارت

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.