شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت چهل و سوم
زمان ارسال : ۱۳۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
وقتی اسمم رو به زبون میاورد دلم می خواست خودم رو از کوه پایین بندازم توی دریا تا خوراک کوسه ها بشم.
جوری کشیده و با ادا می گفت که انگار اسمم براش یه سرگرمی جالبه.
دهنش باز می شد، موقع گفتن لــی زبونش به سقف می چسبید و ســا رو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
یاسی
00سلام ممنون از رمان خوبت حالا که رمان جوخه تموم شد به تعداد پارت های شکار او اضافه میکنی