پارت پنجاه و دوم :

کنترل اعصابم از دستم خارج شده بود و با خشم به اون که پشتش بهم بود نگاه میکردم.

- یکم دیگه... فقط یکم صبر میکردی داشتم قانعش میکردم که کاری با هیچکس نداشته باشه.
داد زدم:

- داشتم همه چیو حل میکردم، فکر کردی من خودم نمیتونستم خلاصش کنم؟ میخواستم باهاش حرف بزنم توجیهش کنم ولی تو به خودت زحمت حتی یک کلمه صحبت رو ندادی و به راحتی اون ماشه رو کشیدی.

بدون اینکه روشو برگر

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    عالی بود مرسی حانیا جون 💋💋

    ۷ ماه پیش
  • نیلوفر ابی

    00

    من بجای م وما تیلدا حساب کار دستم اومد دیوونه ست داره بحث میکنه ممنون عالیه واقعا

    ۷ ماه پیش
  • مریم گلی

    40

    پارت خیلی کوتاه بود ،اما ماتیلدا دلسوزی هاش ممکنه کار دستش بده ممنونم نویسنده جان

    ۷ ماه پیش
  • آمینا

    00

    اوف منم مو به تنم سیخ شد😬

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.