قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و سی
زمان ارسال : ۱۱۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
- نه، سیاسی نبود. رفت دنبال مامانم بگرده بعد دیگه خبری ازش نشد. باباش خبر آورد که رفته مأموریت، بعد خونوادهش غیب شدن، چند وقت بعد هم... طلاقنامه رسید به دستم. همهش همین بود.
اندوهم را با نفس آهمانندی بیرون دادم. به زبان آوردنش تلخ بود که تمام ماجرای ازدواج عاشقانهی من و شمس همین چند جمله بوده است.
- چطوری اومده بود خواستگاریت؟
- همسایه بودیم، از ده س