پارت هفتاد :

- سلام!
عطا کاغذهای جلوی دستش را خیلی آرام به کناری گذاشت و خیره‌ی مرد بلند قد مقابلش شد. پلک‌هایش را کمی با تعجب بهم زد و هر بار مردی را دید که یک پیراهن سبز خیلی کمرنگ را به روی شلوار کرم رنگی پوشیده بود. کاملا آراسته و مرتب. عطا آن‌قدر جا خورده بود که هنوز سلام نکرده بود. معین دو قدم به داخل برداشت.
- اومدم یه مقدار باهاتون صحبت کنم... اگه اجازه بدید!
مرتضی نگاهی میانشان رد و بد

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان رمان مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی در دنیای رمان

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه ❤️

    00

    مرتضی چه با کلاس شده😁😂

    ۴ روز پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    معلوم نیست اینو از کجا یاد گرفته😂

    ۳ روز پیش
  • Roghayyeh

    00

    مرتضی رو چه به این حرفا حتما از سهیل یاد گرفته

    ۱ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    حتی معین هم بلدش نبود 🤣

    ۷ روز پیش
  • Roghayyeh

    00

    ولی خیلی دوس دارم اسکوبار و بخونم ببینم چی شده که مرتضی به اینجا رسیده

    ۵ روز پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    اسکوبار برای بعد مونالیزاست😁خود مرتضی توی دژاوو به گلشن گفته بود از بس غصه‌ی تورو خوردم معتاد داشتم...

    ۴ روز پیش
  • محی

    00

    یعنی چی معین به رضا گفت از عطاری بگیر؟؟🤔

    ۲ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    منظورش کافور بود 😶‍🌫️

    ۷ روز پیش
  • نیلوفرسامانی

    00

    ولی خانواده ها واقعا دارن زیادی سخت میگیرن...😔

    ۷ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    من دخترامو راحت شوهر نمی‌دم🥲

    ۶ ماه پیش
  • ایلما

    10

    فکرکنم عطا داره رام میشه😜معین ودست کم گرفتی عطاجون😁کم ک داره مرتضی ولی دوسداشتنی و وراج🤣🤣یه ژانر ک رضا و ستاره یه دل وقلوه بدن بهم🫠😂اره والااینجا خیلی خوش میگذره انگاری پخش زنده س رمانت عزیزم😍

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    عه؟ یعنی رضا و ستاره اوکی می‌شن بالاخره؟ خدا از زبونت بشنوه حقیقتا دلم می‌خواد😅

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    مرسی خیلی لطف داری😍 واقعا خیلی خوشحالم که صحنه‌های رمان براتون قابل دیدنه😍

    ۸ ماه پیش
  • نسترن

    10

    بیست👌حرف نداری 😘

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    قربونت مرسی😍💚

    ۸ ماه پیش
  • ایلما

    00

    رو خرابه های دماغ من آشیونه بسازی🤣🤣🤣وای دمتگرم مرتضی جات خالی بود چه فیلمی سر دماغش درآورد 😂😂🤦 ♀️

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    مرتضی به طور همزمان هم رو اعصابه هم بامزه‌اس😂 بچه با استعدادیه

    ۸ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    چقدر این اختلاف سن رو توی صورت این بنده خدا میزنه ،الان عطا جان توخودت توی سن معین دوتا بچه هم داشتی درست ،اما واقعا با سحر زندگی عاشقانه ای رو تجربه کردی ؟سعی کن معین رو بهتر بشناسی تا همش ایراد بگیر

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    سحر که قند و نباتشه😂😂😂 حالا دعواشون هم می‌شه دیگه طبیعیه بعد سی و پنج سال سر بچه‌ها مدام دعوا کنن. ولی واقعا معین دوماد خوبیه باید قدرش رو بدونه🙁👌🏻شبیه معین که نمیتونه پیدا کنه

    ۸ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    فکر کنم معین بیچاره یه کم از همه طرف بد آورده ،بحثش با فریال وقهر کردنش ،دخالت معصومه و یه جورایی خرابکاری بیشتر توی رابطه معین و فریال ،ودرآخر چاپلوسی مرتضی ،کار رو بیشتر خراب کرده ممنونم نویسنده جان

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    واقعا هم یه دفعه بد آورد🥺 البته قهر فریال رو نباید جدی گرفت😄 حالا درسته عصبی شد، دعواش کرد ولی خیلی معین رو دوست داره😍 منم از همراهی تو ممنونم🥰💚

    ۸ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    3️⃣ 4-با عروسی گلشن و فرهاد و یا شایدم یه اتفاق که قرار تو خماری بمونیم😛😁5-فکر نکنم 6-اگه داشته باشه همینم بامزه اش کرده😉7-طنز 8-مرتضی رو میکشت معین آمد و نفهمید وگرنه مرتضی مرده بود الان😛😁

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خب اگه با عروسی فرهاد و گلشن تموم بشه یعنی قراره اتفاقی توی اون مراسم بیافته؟؟؟😧

    ۸ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    من فریال خیلی دوستش دارم نمیدونم چرا حتی از گلشنم بیشتر🙈شخصیت مورد علاقه من❤️آره مراحلشو باید طی کنه ولی تهش باید بهم برسن😛😁3️⃣ 2-نمیدونم 3-فکر حاج محسن باید وارد عمل بشه زبون بزاره🙃

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    از بس مهربونه😍 بابای معین هم اسمش حسین هست🙈

    ۸ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    قربونت خیلی عشقی 💋❤️مرتضی از چه کلمه ای استفاده کرد تازه معین به اون باکلاسی نمی دونست انتضار ازش نمی رفت که همچین کلمه ای بگه🤣برای همین خل بازی اش که دوستش دارم میگفت رو دماغ شکسته من لانه ساختی🤣

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    کسی چه می‌دونه خب؟ شاید مرتضی مطالعه‌اش زیاده😂

    ۸ ماه پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    اولا که فکر کردن نیست واقعا اینجا خوش میگذره 😍دوم الان پارت های مونالیزا و متهم باهم برابر شده دقت کردین؟ دوتاشون 70 پارت هستن😍قربونت بشم تو این همه مینویسی یه کامنت حقته واقعا 💋❤️

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    به به خوش می‌گذره😍 متهم داره تموم می‌شه🥲 فاطمه جانم ان شاالله با یه اثر خفن تر میاد😍

    ۸ ماه پیش
  • ما

    00

    عالی هستی😍❤❤

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    قربونت😍💚

    ۸ ماه پیش
  • Prya

    00

    ۲هرچی خودت دوس داری🤭۳نه فعلا زوده بزار معین یکم اذیت شه کم فرهادو دق دادی۴حس میکنم از هم جدا میشن واسه یه مدت۵واای اون روز اگه برسهههه😍بسی دلم خنُک می شود۶کاش همون مرکزترک اعتیادمیموندفعلا پاک نشده

    ۸ ماه پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    راستش رو بخوای زورم به معین نمی‌رسه چون ابدا به اندازه‌ی فرهاد رمانتیک نیست🤔 یعنی بخوام اذیتش کنم فقط عصبی می‌شه وگرنه غمگین نمی‌گرده🤔 مرتضی هم زمان می‌بره تا کامل از سرش بیافته این رفتارها😅

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.