پارت هشتاد و ششم

زمان ارسال : ۹۳ روز پیش



لقمان این بار بازهم کلافه تر شده از روی مبل بلند می شود. مثل مرغ سرگردان که جان بچه هایش در خطر است دور خود می چرخد:

-یزدان اون پالتوی منو بیار. انگار گودرز زیادی خوش خوشانش شده. بایدچند نکته رو براش یادآوری کنم.

یزدان پالتوی لقمان را برایش می آورد:

-بزار منم بیام. گودرز مثل مار زهراگینه.منتظر فرصته تا زهرش رو بریزه...

لقمان سری به علامت نه تکان می ده

86
20,582 تعداد بازدید
37 تعداد نظر
116 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید