پارت هشتاد و پنجم

زمان ارسال : ۹۴ روز پیش



سینی روی میز چوبی جلوی رویمان کوبیده می شود. با تعجب به صورت برزخی یزدان خیره می شوم.

لقمان گویا به این رفتار پسرش خو گرفته که حرفی نمی زند.

کنترل را از روی میز برداشته و صدای تلویزیون را بالا می برد.

لقمان یکی از کلوچه های خوشرنگ را به دستم می دهد:

-بخور باباجان. این چند وقته شبیه زامبی ها شدی.

هنوز کلوچه از گلویم پایین نرفته.

دوباره

86
20,576 تعداد بازدید
37 تعداد نظر
116 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید