حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت هشتاد و چهارم
زمان ارسال : ۹۵ روز پیش
.
دستی به صورتش کشیده و چشمانش را ریزمی کند:
-توام تو جواب ندادن به لقمان رفتی؟ ببین یه چیزی رو برادرانه بهت یگم این شوهرت سمیر یه چیزی رو مخفی می کنه. اون دو هفته ای که تو ملکوت اعلا به سر می بردی. عین این مرغ کرچ هی بالا و پایین می پرید...میگم یه ریگی به کفششه. باور کن خودم...
صدای با صلابت لقمان به پرچانگی یزدان پایان می دهد:
-باز میگی آلنوش چرا بهت جواب منفی م
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.