حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت هفتاد و نهم
زمان ارسال : ۱۹۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
لقمان کنار بخاری روی مبل رنگ و رو رفته ای می نشیند. از داخل پالتوی شتری رنگش پیپ قهوه ای رنگی بیرون می آورد. این نگاه مواخذه گرش را دوست ندارم. با حرص خوابیده در ته وجودم کنار بخاری می روم.
-راستی نگار عاشق سابقت بهت سلام رسوند. خوب دم و دستگاهی هم زدی. زندگی جدید بدون آدمهای گذشته برای خودت درست کردی. بدون من، الان یه پسر هم داری. قهرمان ملی شده. حتما خیلی بهش افتخار می کنی.