پارت هشتاد

زمان ارسال : ۸۷ روز پیش



خنده ریزش را از تکان خوردن شانه هایش حس می کنم.

-ای پدر صلواتی. یه دم نوش برام بریز و تعریف کن ببینم چطور دلت رو برد؟

از دم نوش جوشیده برایش یک لیوان می ریزم. بوی خوش وعجیبی دارد.

لبوان را به دست داده، روی کاناپه کهنه می نشینم:

-اولین بار توی یه تصادف جونم رو نجات داد. بعد هم معلوم شد با سیاوش دوسته. نرم نرمک توی دلم جا باز کرد، ولی بابا من می ترسم دل به

86
19,849 تعداد بازدید
37 تعداد نظر
116 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید