تعمیرکار به قلم میلاد سرداری
پارت پنجاه و پنجم :
من ربات نیستم:
سرش توی خیابان دنبال او چرخید. جلوی ویترین مغازهای ایستاده بود، مرد نفس راحتی کشید و به سمتش پا تند کرد؛ داشت دوچرخهای را از پشت ویترین تماشا میکرد. دخترک مات و متحیر شده بود؛ گویی برق دوچرخهی سرخ و سفید با آن زنگ طلاییاش و ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما