پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت چهل و پنجم :
*******
پروانه پلک هایش را از هم گشود. احساس خیسی صورتش چندش آور وغیر قابل تحمل بود.
چشم هایش را چرخاند. در یک اتاق کوچک نمور بود که بوی ماهی مُرده میداد.
روبه رویش مردی بود که هرچه تلاش کرد نامش را به خاطر بیاورد، نتوانست.
صدایش کم رمق بود. کلمات را بی جان بیان کرد:
_این جا چه خبره؟
بعد تازه دست های به خواب رفتهاش که پشت صندلی با یک طناب کاملا ضخیم بهم بسته شده بو
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۰ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۱۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
هانا
00پروانه بیچاره حامی نامرد داره ب خودش میاد خدا کنه اتفاقی واسه پروانه نیوفته