پارت چهل و چهارم :


دو هفته بعد.

پروانه توی حیاط به نقطه‌ای از دیوار خیره شده بود. چیزی جز سیاهی نمی دید. سرش درد میکرد.
بهار ومحبوب وحامی از بالکن به او نگاه می کردند. در چند هفته‌ی گذشته شکیب را با هر بهانه‌ای که به فکرشان رسیده بود دست به سر کرده بودند.
محبوب یقه‌ی پالتوش را به هم نزدیک تر کرد وگفت:
_سردش نیست، رسما فقط با یه لباس نازک نشسته اونجا.
حامی دقیق به پروانه نگاه کرد

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۱۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Najva

    00

    باز به اسماعیل،شکیب که بیخیاله😒

    ۱ ماه پیش
  • Najva

    00

    واییی🥺پروانه پر پر شد. حامی دیگه دیره...

    ۱ ماه پیش
  • پرنیا

    00

    چ عجب بخودت اومدی نامرد😐😐😐آخ آخ پروانه رو هم ک بردن 😑

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.