پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت چهل و چهارم :
دو هفته بعد.
پروانه توی حیاط به نقطهای از دیوار خیره شده بود. چیزی جز سیاهی نمی دید. سرش درد میکرد.
بهار ومحبوب وحامی از بالکن به او نگاه می کردند. در چند هفتهی گذشته شکیب را با هر بهانهای که به فکرشان رسیده بود دست به سر کرده بودند.
محبوب یقهی پالتوش را به هم نزدیک تر کرد وگفت:
_سردش نیست، رسما فقط با یه لباس نازک نشسته اونجا.
حامی دقیق به پروانه نگاه کرد
Najva
00باز به اسماعیل،شکیب که بیخیاله😒