پارت چهل و ششم :


******
حامی وارد یک کارخانه متروکه شد. کارخانه‌ای لبنیاتی که سالیان سال بود که از رونق افتاده بود. البته که سال های دور پرسنل زیادی داشت وصاحبش هم اسم ورسمی در کرده بود.
درب کارخانه هم که آهنی بود یک گوشه افتاده بود. حامی پایش را روی چهارچوب درب قرار داد واز روی آن رد شد. دقیقاهمین طوری از روی بهار رد شده بود.
دست برد وپشت سرش هفت تیر را بیرون کشید.خودش واسلحه را در حالت آماد

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۱۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Najva

    00

    نههههه هووووتن چرا بیشعور ما به تو اعتماد کردیم.

    ۱ ماه پیش
  • پرنیا

    20

    حدسم درسته هوتنه🤦 ♀️اون چ مرگیه دیگه

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.