تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت دویست و ششم
زمان ارسال : ۹۴ روز پیش
لبخند خجلی میزنم و نگاهم را به پنجرهی کنارم میدوزم. احساس میکنم از یقه و گونههایم حرارت بیرون میزند. صدرا ظاهرا کار را تمام شده میبیند که بیپروایی هم در حرفها و هم در نگاههایش راه گرفته است. اما من هنوز برای نگاههای تبدار او آماده نیستم و معذب میشوم. سعی میکنم مسیر صحبتمان را منحرف کنم.
- خانم فرخی چطوره؟ تو دفتره ببینمش؟
- خانم فرخی هم تو دفتره. نگران نباش. مت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
اسرا
00وای من الان نگران خواهرنیستم نگران اینم مریم برگردازصدرابخوادبرگردن بااون تعریف صدراازش🙊🙏💋