پارت دویست و ششم

زمان ارسال : ۹۴ روز پیش

لبخند خجلی می‌زنم و نگاهم را به پنجره‌ی کنارم می‌دوزم. احساس می‌کنم از یقه و گونه‌هایم حرارت بیرون می‌زند. صدرا ظاهرا کار را تمام شده می‌بیند که بی‌پروایی هم در حرف‌ها و هم در نگاه‌هایش راه گرفته است. اما من هنوز برای نگاه‌های تبدار او آماده نیستم و معذب می‌شوم. سعی می‌کنم مسیر صحبتمان را منحرف کنم.
- خانم فرخی چطوره؟ تو دفتره ببینمش؟
- خانم فرخی هم تو دفتره. نگران نباش. مت

1447
463,647 تعداد بازدید
2,181 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    وای من الان نگران خواهرنیستم نگران اینم مریم برگردازصدرابخوادبرگردن بااون تعریف صدراازش🙊🙏💋

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🥰

    ۳ ماه پیش
  • Zahra.s

    00

    دردناک شد

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    بالاخره باید از این مزحله هم عبور می‌کردن.🌺

    ۳ ماه پیش
  • یانا

    00

    آفرین به نسل جدید نه ما حسودیم میشه والا

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    عزیزمم🥰🥰🌺😅

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید