پارت دویست و پنجم

زمان ارسال : ۹۵ روز پیش

تا آخر شام به جز شوخی‌های هلن و همایون حرف خاصی میانمان رد و بدل نمی‌شود. فقط توجهات ریز و درشت صدراست که سعی در دلبری دارد. مانند وقتی که دستم را از زیر میز می‌گیرد و چند لحظه میان انگشتانش محکم نگه می‌دارد. انگار فهمیده است همین حرکت ساده چه آشوب شیرینی در دل من به پا می‌کند و چه ساده دل من را به یغما می‌برد. آن‌قدر در مهربانی دست و دلباز است که آوای پارسالم گاهی به آوای الانم حسودی می

1447
463,419 تعداد بازدید
2,181 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ستاره

    ۲۰ ساله 20

    عزززیزم صدرامث بچه بهونه میگیره 😍

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    دلش محبت میخواد بچه.😁🌺

    ۳ ماه پیش
  • ستاره

    ۲۰ ساله 00

    تجربه ی شخصی منه واقعاآقایون کودکانه حسادت میکنن حساسند ودلشون کودکانه محبت میخوادوباچیزای کوچیک مث همین عزیزم خوشحال میشن😍😉😁

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    👌🌺🌺🌺🌺

    ۳ ماه پیش
  • Zahra.s

    30

    چقدر آدمای آرامش بخش کم شدن جدیدا خوشبحال آوا پس

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🥰🥰🥰🥰

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید