تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت دویست و دوم
زمان ارسال : ۹۷ روز پیش
جلوی ماشینش ایستاده و منتظر من است. برقی که با دیدنم از چشمانش میگذرد چیزی نیست که از دیدم پنهان بماند. با لبخندی جمع و جور سلام میکنم و هر دو سوار میشویم. بلافاصله ماشین را روشن میکند و به راه میافتد.
- به به خانوم فراری بالاخره رضایت دادن برگردن. خوش گذشت؟
- عالی بود.
با لبهای بسته سرش را تکان مختصری میدهد و با کم کردن سرعت ماشین یک در میان نگاهش را بین صورتم و خیاب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
عزیزم.😅🥰🥰🥰❤️
۳ ماه پیشAa
00ممنون عالی بود👏⚘
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
زنده باشید.🥰🥰
۳ ماه پیشیانا
30ای جانم عجب ارتباطی مشکل بیشتر ز وجها اینه که نمیتونن اصل ارتباط پیاده کنند ،تازه بعد از چند سال میفهمن راه و انتخابشو ن اشتباه بوده اما این صدرای داستان ما عجب کار کشته ست.
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🥰🥰🥰
۳ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🥰🥰🥰
۳ ماه پیش
Zahra.s
00آب قند لازم دارم🥰🥰