هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت صد و پنجم
زمان ارسال : ۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
***
چشمانش را باز کرد. مقابل دیدگانش ابتدا تار بود ولی کمکم واضح شد. روی تختی دو نفره دراز کشیده بود. با یادآوری اتفاقات اخیر از جایش پرید که متوجه دستبندی شد که به دستانش بسته شده بود.
فضای اتاق مشابه خانهای شخصی بود. آیا مهران او را خانهاش برده بود؟ کمی گیج و منگ به میز آرایشی، کمد لباس و لوازم زنانهای که آثارشان در جایجای اتاق مشهود بود، نگریست.
_بدن قویای داری! زودت
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.