بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت نود و دوم
زمان ارسال : ۷۳ روز پیش
وارد ساختمان که شد، همه جا ساکت بود. مطابق معمول شیدانه را توی حمام باید پیدا میکرد. وارد اتاق خواب که شد دید حولهی استخری دورش پیچیده و روی تخت مقابل کولر افتاده است. دستهایش را هم به طرفین باز کرده بود. مثل کسی که دارد از گرما هلاک میشود. گرمایی که با شنیدن آن خبر توسط مادرهایشان داشت از سر او بیرون میزد، قابل مقایسه با گرمایی که وجود شیدانه را گرفته بود، نبود! آ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مریم گلی
00یه ذره کوتاه بیا دختر ،همش که نمیشه حرف تو باشه ،دلم برای طاها می سوزه ،ممنونم نویسنده جان