بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت هشتاد و هشتم
زمان ارسال : ۱۳۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
سمت شیدانه چرخید و سوزن تگرد روی لبش را برداشت بتواند جواب دهد:
-شهیاد اینا رو خریده دیگه. بده مگه؟
اخمش را توی هم کشید و دستش را برای زهرا پرت کرد:
-بابا اینا مال دههی فجره میزدیم تو کلاسا. میخوای همه رو صف کنیم خلبانان ملبانان هم بخونیم.
زهرا "وایی" گفت و شیدا "دردی" بهش چسباند:
-بِکَن بنداز پایین.
زهرا از بالای صندلی پایین آمد:
-چیز دیگه جز بادکن