بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت هشتاد و هفتم
زمان ارسال : ۱۳۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
کم حوصله شده بود. با اینکه از تیزی هوا داشت کم میشد، مدام گُر میگرفت. دیگر نمیتوانست مثل قبل موهایش را دورش بریزد و به قول امیرطاها با آن شرارهای آتش برایش دلبری کند. برخلاف میلش که همیشه موهایش دورش بود، خرمن موهایش را بالای سر بهم پیچید و کلیپسی زیرش زد. زیاد بهش سخت نگرفت تا از گوشه کنار صورتش آویزان باشد. سمت هنرجوی تازهکارش رفت که داشت با ناکوک زدن روی سنتور