بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت هشتاد و پنجم
زمان ارسال : ۸۸ روز پیش
رقصِنورهای آبی توی سالن بزرگ، بازی راه انداخته بود و شیدانه با دستهایش. هر قدر امیرطاها کمرش را میگرفت و سعی داشت کنترلش کند، او امیرطاها را همراه خود میکرد. از هیجان و تقلای شیدانه خوشش آمد و گاهی همپایش میشد. با خوانندهی روی سِن لب میزدند و همراه اوج گرفتن او صدایشان بالا میرفت. در اینگونه مواقع شهبد مداخله میکرد تا هردویشان را ساکت کند. شیدانه با اخم
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.