شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت دوم
زمان ارسال : ۳۲۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
خودش هم پخی زد زیر خنده و به مسواک زدنش ادامه داد. به پنجره اشاره کردم و گفتم:
-مگه نمی بینی دنیا رو برف و سرما برداشته؟ چرا پنجره رو باز می ذاری آخه؟
به زور بهم رسوند که کار اون نبوده. خسته و کلافه گفتم:
-اول برو اون دهنت رو بش ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ارغوان
00کلا من رمان خون به دنیا اومدم عاللللیه تا اینجا