شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت یکم :
فصل اول بازی نامه ها
نفس زنان و با دو به راهروی تاریکی رسیدم که منتهی به سالن مخوفی می شد. ضربان قلبم با شدت زیادی می کوبید و نفسم بالا نمی آمد. به اطراف نگاه کردم اما صدای قدم های بلندش رعشه به تنم می انداخت. نگاهم به گوشه ی سالن افتاد و چشمم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Tinaa
00چه قشنگه .. دمت گرم نویسنده عزیز