پارت پنجاه :

بی حرف کمی، به جلو متمایل شدم.
سکوتم را که دید، با لحنی مضطرب ادامه داد:
- حالا نه عاشق، اصلاً تا حالا به یکی علاقه‌مند شدی؟ نه در حد عشق، منظورم فقط در حد دوست داشتنه.
گلویم با کویر تفاوتی نداشت، دقیقاً به همان‌ اندازه خشک ...
نفس کشیدن برایم سخت شده بود و عرق سرد روی پیشانی‌ام نشسته بود.
خواستم جوابش را بدهم امّا نمی‌دانستم چه بگویم. سکوتم هم صورت خوشی نداشت و نمی‌خوا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۶ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.