پایلوت به قلم سمیرا حسن زاده
پارت چهل و هشتم :
اینبار او بود که ساکت ماند و حرفی نزد.
با خرسندی از قابلمهای که روی میز قرار داشت، درون بشقابم مشغول کشیدن ماکارونی شد.
او به خوبی میدانست که من عاشق ماکارونی هستم.
پس میتوانستم این گونه برداشت کنم که آن غذا را بخاطر من پخته بود و رضایت و خوشحالی من برایش اهمیت دارد.
کمی بعد بشقاب را به آرامی مقابلم قرار داد و سپس مشغول کشیدن ماکارونی درون بشقاب خودش شد.
کارش که ب
مهتاب هستم
00قلم عالی دارید خسته نباشید.بهترینها رابرایتان آرزو می کنم