پارت چهل و هفتم :

خندان به میز غذا خوری اشاره کرد.
- پاشو غذا بخوریم.
نگاهم به میز چیده شده افتاد و با شرمندگی گردنم را مالیدم.
- می‌خوردی.
مهر و محبت صدایش به دلم نشست.
- تنهایی؟!
از روی کاناپه برخاست و به سمت میز رفت.
- این زشت نیست؟
ایستادم و کاناپه را به حالت قبلی خودش برگرداندم.
- نه.
روی یکی از صندلی‌های میز غذا خوردی چوبی که گرد بود، نشست.
- ولی از نظر من زشته.

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۹ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.