پارت چهل و پنجم :

حنا آلو‌ها را کنارش روی نیمکت گذاشت. به ادامه‌ی بحث قبل شرورانه پرسید:
- یعنی تو تا این حد به من و دوست داشتن‌هام اهمیت می‌دی؟
خوب می‌دانستم تنها ماندن با این دختر این مکافات‌ را هم به همراه خواهد داشت. من بخاطر همین از تنهایی با او می‌هراسیدم.
از درون زجر می‌کشیدم و سر سختانه تمام تلاشم را می‌کردم که هیچ چیزی در ظاهرم آشکار نسازم.
به قصد خروج از آلاچیق قدمی به عقب بردا

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.