مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت شصت و هشتم
زمان ارسال : ۱۰۵ روز پیش
ستاره نگاهی به اطرافش انداخت و کمی حیرت زده پرسید:
- وا... چی شد یهو؟
رضا خیلی خونسرد جواب داد:
- برق رفته! میاد الان...
- چی؟؟
دختر یک طوری طلبکارانه سرش داد زد که انگار او مسبب این اتفاق است! کمی شوکه شده بود و از همان لحظهی اول... هنوز خون به مغزش نرسیده، به سرش زد! کف دستش را روی پیشانیاش کوباند و پرسید:
- چی داری میگی؟؟ یعنی چی؟
رضا چراغ قوهی موبایلش را روشن کر
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
فکر کنم کلا ریمل نداشت🤣
۲ روز پیشنیلوفرسامانی
00از دست ستاره😂😂 رضا بنده خدا چه گیری کرده بود😂😂 فرفری امینی ها😍😍
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
با این همه خنگول بازیش میخواست مخ بزنه 😅
۲ ماه پیشZahra
۲۵ ساله 00الحق که ستاره دختر عموی مرتضی ست خیلی خندیدم.
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
یه چیزایی تو ژن هر خاندان مشترکه😅
۳ ماه پیشایلما
00دمتگرم آزاد جون خسته نباشی واقعا 😂😂😂😂ستاره شیطون بلا و رضام بادا بادا مبارک بادا😍😍😂😂😂
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
قربونت🥰 عه؟ امیدی هست زوج بشن؟😂 خدا از دهنت بشنوه خیلی نیاز دارم مخ رضا زده بشه
۳ ماه پیشنسترن
۲۷ ساله 00خیلی باحال بود😂😂
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خوشحالم خوشت اومده🥰
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00آزاده جونم این نظر های که گذاشتم هم ماله پنجشنبه هم جمعه ایشالله پارت امشب 12 به بعد🙈3️⃣ 1-اره 😍2-خیلی بهم میان 😍3-عالیه همچی درجه یک😍4-شاید 71فکر نکنم نمیدونم 5-یا خداااا نمیدونم 🤷 ♀️
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
امیدوارم از پارت امشب هم لذت ببری🥰💚 به نظر منم به همدیگه میان ولی مطمئن نیستم ببینم رضا اوکی میشه باهاش یا نه🤷
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00دوم بله خیلی خوبه که یکم صبر و آرامش از اینجا یاد بگیرن پسر ها🙃بعدم بله میدونم که قرار شخصیت اصلی رمان جدید این مدلی نباشه ولی یه کوچولو رمانتیک باشهههه باشههه 😛😎❤️
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نمیدونم ممکنه رمانتیک باشه یا نه🤷 ولی یه جوریه که مطمئنم دلتون واسه فرهاد و معین تنگ میشه🤧
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00شاید باورش برات سخت باشه ولی منم اگه جای ستاره بودم همینطور میشدم🙈چون منم تاحال گیر نکردم🙈😁دوم اطلاعیه پارت پنجشنبه خوندم برای منم جای تعجب داره که یه پسر رمان بخونه واقعا عجیبه 🙈
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
من توی آسانسور گیر نکردم ولی جاهای دیگه گیر کردم و گریه کردم😂
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
گویا یه تعدادی میخونن و دیه باید کنار اومد با این قضیه😅
۳ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00خب خب من الان دوپارت باهم خوندم عقب افتاده بودم🙈❤️انرژی ها ایشالله برگرده و تو رو خوشحال کنه💋❤️ایول ایده اش خیلی باحال بوده😍🙈
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ممنونم ازت عزیزم🥰
۳ ماه پیششاپرک
۲۹ ساله 00ستاره خیلی باحال بود.چقد خنگول بازی درآورد😂😂😂😂
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
با این سطح هوش تازه انتظار داره مخ رضا رو هم بزنه😂
۳ ماه پیشآمینا
00واقعا ستاره همون ستاره بود؟؟چرا اینقدر مشنگ میزد.رضا تو عمرش آدمی مثل ستاره به پستش نخورده بود😅😅😅فریال چرا اینجوری کرد؟؟معین چرا مو رو از ماست نمیکشه مرد هم اینقدر بدون اقتدار🤬
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ستاره که همون ستاره اس منتها توی شرایط سخت گیر کرد به کلی هول کرد🙈 درمورد معین هم حقیقتا باز هم میپرسه خیلی هم بد میپرسه🙄 واقعیت اینه که من از این پارت جداش کردم که شیرینی این پارت از بین نره🙈
۳ ماه پیشآمینا
00آره معین نهایت عصبانیتش واسه فریال اینه(عِه.نقی وار بخونید😅😅😅)
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی خوب بود😂😂😂
۳ ماه پیشپرنیا
00به به تولد نویسنده خوش ذوقمون نزدیکه 😍😍😍😍پیشاپیش تولدت مبارک باشه موفقیتت روز افزون 🎂🎂🎂
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزمممم🥰💚
۳ ماه پیشپرنیا
00ستاره دیوانه 😂😂😂کلا ک پروندیش بجای اینکه مخشو بزنی 🤔بنظرت پا میده؟منکه میگم از خنگیش شاید خوشش بیاد 😍
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نمیدونم😂امیدوارم اگه مصممه موقعیتهای دیگهای تلاش کنه این سری که خیلی خراب کرد😂
۳ ماه پیشمهلا
00💜😂
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😅💚
۳ ماه پیشنشمین
00خسته نباشی گلم مثل همیشه عالی. ستاره آخر خنگی و مشنگی بود چقد خندیدم رضا بعدا کلی باید واسه ستاره دست بگیره 😅
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خوشحالم که پارت تو رو خندونده🥰 آدمها توی شرایطی که براشون سخت و غیرقابل تحمل باشه هوش و حواسشون رو از دست میدن تا اندازهای که ممکنه حتی بعدا هم یادشون نمونه🙈البته آره... اگه رضا بذاره😂
۳ ماه پیشفاطی
00اینقدر زیبا و دلنشین بود که هرچقدر بگم کم گفتم...آزاده جون واقعا اینقدر خندیدم که نگو مخصوصا اونجایی که ستاره گفت شماره۱۲۵رو مگه داری...دست مریزاد به این قلم
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا خوشحالم که این پارت تونسته تو رو بخندونه🥰💚 واقعا هم با چه اعتماد به نفسی عقیده داشت رضا خنگه😅 مرسی از لطفت😍
۳ ماه پیش
میترا
00عاشق خنگیت ستاره شدم فقط خدا کنه اون موقع که گریه می کرده ریملش ضد آب بوده باشه😅😅😅