مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت شصت و هفتم :
خودش را دوباره روی تختخوابش انداخت و بالشتش را روی سرش فشرد. باز هم از فکر زیادی سردرد به سراغش آمده بود. مادرش حسابی چشمش را ترسانده بود؛ اما مطمئن بود که معین برایش فراموش شدنی نبود. هیچکس نمیخواست آن دو با هم باشند و همین فکر اشکهایش را روانه کرده بود. این روزها تمام تنش داشت از غم و غصه ضعیف میشد. صدای موبایلش را که شنید سر بلند کرد و توی جایش نشست. دستهای از موهایش که به صورتِ خ
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۴۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
خیلی🤣💚
۷ روز پیشRoghayyeh
00😂تاریکی کابین که کار ستاره نبود؟بود؟
۱ هفته پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نه بختش بود 😁
۱ هفته پیشعاطفه
00ستاره ورضاتواسانسورگیرافتادن؟
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آره😅
۳ ماه پیشهدی
00انگار کائنات میخوان به کمکت بیان ستاره😂
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
همینطوره😂
۳ ماه پیشنیلوفرسامانی
00ستاره قشنگ ابرو ریزی کرد😂😂
۷ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اصن یه وضعی 😂
۷ ماه پیشZahra
۲۵ ساله 00خدا نکشتت ستاره
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
😅😅
۸ ماه پیشایلما
00حرف نداره رمانت آزاده جون 😍😂😂😂این پارت م خیلی خوب بود یعنی فرهاد یجوری آتیشش تنده ک همه فهمیدن🤣ستاره م خوب شیطون بلایی و رونکرده بود😜
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ممنونم عزیزم😍 ستاره شیطون بلا بود که هرروز میرفت نون سنگک بخره تا اون پسره رو ببینه😂
۸ ماه پیشنسترن
۲۷ ساله 00عالی🥰
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرسی😍💚
۸ ماه پیشم
00درسته ولی فریالم وقتی بله گفته ، به معین با تمام شرایطش بوده حالا یه ذره هم اون خودشو با اعتقادات وخانواده معین راه بیاد
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
درسته باید این موضوع دو طرفه باشه.خب البته فریال هم هرگز نخواسته معین تغییری کنه که معین هم بخواد همچین انتظاری ازش داشته باشه.
۸ ماه پیشآمینا
00چجوری ستاره آبروی گلشن وفرهاد رو برد .یعنی ستاره آبروی بیچاره هارو به چوخ دادی .گلی چیز دیگه ای نداشتی برا دخترعموت تعریف کنی😅😅😅
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
وای 😂 ببین من فکر کردم شاید ستاره یه تیری همینجوری توی تاریکی زده... واقعا فکرشم نمیکردم گلشن چیزی تعریف کرده باشه، الان گفتی بهش شک دارم😅
۸ ماه پیشمهلا
00💜
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚
۸ ماه پیشآمینا
00یعنی اولا فریال جدا بشه .ثانیا معین هم بگه چون فریال منو نمیخواد اونم دنبالش نره. من این دستمو میندازم دهنمو جر میدم.آزاده حواستو جمع کن فریال فاز چس ناله برنداره ها خودم میام ادبش میکنم🙃😅
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اوووه چه شجاع...🤭
۸ ماه پیشهانا
00آزاده جون با این ک میگی احساسی نیستی ولی خیلی عالی می نویسی .
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
وای مرسی😍😍😍 ولی اینجا کامنت هاتون رو میخونم احساسی میشم🙈💚💚
۸ ماه پیشهانا
00بزار ستاره تلاششوبکنه😂فریال خواهشاً پا پس نکش زندگی بدون عشق بدرد نمیخوره عشقای اینچنینی فراموش نمیشن .داغون میشی گفتنش وحشتناکه تجربه کردم ک میگم هیچ وقت اون آدم سابق نمیشی تا آخر داغش میمونه
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ستاره تلاشش رو کنه شاید موفق شد🤭 امیدوارم فریال پا پس نکشه واقعا معین درد خیلی بزرگیه اگه روی دل بمونه🤧💔
۸ ماه پیشآمینا
00این ستاره شما دنیا به یه ورش هم نیست😅😅۱.بعید میدونم البته رفیعیا خرشانسن۲.خیر حالا مامانش بگه پسرم اذیت میشه ولی خودِ معین اگه فریال نباشه اذیت میشه من میدونم به من گفته🙃۳.غلط کرده بخواد جدا بشه
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دقیقا 😅👌🏻۱ واقعا هم رفیعی ها***شانسن🙄🙄🙄 به هر حال رضا که یه درصد معین گوگولی نیست😅
۸ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
اگه فریال نباشه یعنی چقدر معین اذیت میشه؟🤔 یه امتحانی کنیم ببینم چی میشه...🤷
۸ ماه پیش
فاطمه ❤️
00فک کنم خدا با ستاره یار بوده😁💜