زاچ به قلم ستاره لطفی
پارت بیست و چهارم :
پسرها با تعجب سر بلند کردند.
نسترن که رنگ به رخش نمانده بود و دلش گواهی بد میداد، قدم بلندی به سمتشان برداشت و ادامه داد:
- برو ببین کی اون بیرونه... برو دیگه!
هاکان با تعجبی که پس چهرهاش نشسته بود، نگاه عمیقی به برق چشمان نستر ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
10وای یعنی با این ۳نفر چیکار دارن؟🫣