حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت هفتاد و ششم
زمان ارسال : ۱۰۳ روز پیش
می توانستم دستورات لقمان را زیر پا بگذارم و پیش پلیس می رفتم،ولی مغزم هشدارمی داد نگار به اندازه ای ازمن نشانه برجای گذاشته که کمترین مجازاتم طناب دار است.
دیگر توان جنگیدن با هیچکس را ندارم. فقط دلم کمی آرامش وخواب ابدی می خواست.
با خستگی ازماشین پیاده می شوم. سوزسرد شبانه در تمام جانم می پیچد.
سمیرساک را روی شانه اش می گذارد. با سنگ ریزه ای به در می کوبد.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.