حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت هفتاد و پنجم
زمان ارسال : ۱۰۵ روز پیش
..
ته سیگاررا از پنجره نیمه باز به بیرون می اندازم. جاده سمت من از برف سفید و یکدست پوشیده شده است.
-سمیر شنیدی چی گفتم؟
با تلخی سر به طرفم برمی گرداند. چشمان سیاهش پر ازخشمی نهفته است.
-سمیر و درد. تو می فهمی سر خود چه غلطی کردی؟ مگه پلیس و مفتشی که دنبال افسون تو هر سوراخ ماری سر زدی. بی اینکه به من یا سیاوش خبر بدی؟ بدبخت نگار برات پاپوش دوخته پلیسها ی همه کش
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.