سبوی شکسته به قلم زینب اسماعیلی
پارت شصت و پنجم :
با نگرانی شماره ی مادرم را گرفتم ،از شدت استرس انگشتانم را روی ران پایم فشردم ،با اولین بوق صدای پر از نگرانی و وحشت مادرم را شنیدم :
_ سوگل کجایی ؟
چشمانم را به هم فشردم ،از اینکه مادرم را در این حال می دیدم پر از شرم و پشیمانی شدم :
_ ببخشید مامان میام توضیح میدم .
صدای جیغ مادرم از پشت تلفن نشان از کم طاقتی و صبری که دیگر لبریز شده بود را داشت :
_ ما رو نصف عمر کردی ،کجایی
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۲۵ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.