پارت شصت و چهارم :

همانطور که در صندلی گرم ماشین آرمان فرو رفته بودم ،نگاهم را به سمت آرمان کردم و پرسیدم :
_ می تونم یه سوال بپرسم ؟
آرمان که گویی در حال خودش بود تکانی خورد سپس چینی به پیشانی اش داد :
_ بله بفرمایید
_ به نظرتون من میتونم توی پروژه بابا طاهر که گفتین ،برای رنگ امیزی همکاری کنم ؟
چهره ی آرمان از شادی شکفت و سریع گفت :
_ البته که میتونی . !!
نگذاشتم شادی آرمان دوامی داشت

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۳۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.