پارت بیست و سوم :

رنگ پریده‌اش به حالت قبل برگشته بود و سرحال‌تر از قبل، هرماس را تماشا می‌کرد.

به آرامی پرسید:

- هی، تو خوبی؟!

اترس چند ثانیه به صورت جدی‌اش خیره شد. سپس نیشخندی زد و گفت:

- بهترم قربان.

سری تکان داد و پس از بستن با ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.