مونالیزا به قلم آزاده دریکوندی
پارت شصت و ششم
زمان ارسال : ۱۰۸ روز پیش
هر زمان که غمگین میشد و گریه میکرد، سردرد شدیدی به سراغش میآمد و حالا هم نیاز شدیدی به یک مُسکن داشت. در سالن را بست و احساس کرد هر لحظه ممکن است از پای بیافتد. از لحظهای که معصومه و نازنین از مزون رفتند، هزاران بار با خودش تکرار کرده بود که باید با پدرش صحبت کند. داشت میسوخت از اینکه معین جملهی بیرحمانهی پدرش را به رویش نیاورده است... به خاطر همین در مقابل معین بیشتر احساس شرم
اطلاعیه ها :
❌توجه❌
بیست و چهار ساعت پس از رایگان شدن آخرین پارت مونالیزا، تمام پارتهای این رمان دوباره به حالت ویآیپی بر میگردن.
با احترام
نویسندهی رمان
🔴 مونالیزا رو چجوری سریع بخونم؟🤔
با خرید اشتراک! روی «درخواست عضویت» بزنید یک پیام خودکار حاوی شماره حساب و هزینه ی اشتراک براتون میاد. بعد از واریز، تاریخش رو در جواب همون پیام بنویسید و شما فورا و مستقیم عضو می شید... بعد می بینید که تمام پارت ها براتون به رنگ سبز درمیاد و بدون محدودیت می تونید رمان رو بخونید.
همچنین می تونید تاریخ واریزتون رو هم در کانال تلگرامی
Writers _online
✅ادیت ها و اطلاعیه های رمان هم در همین کانال☝️
بفرستید تا در پی وی کد عضویت دریافت کنید
❌خبر مهم و فوری❌
حالت سکه ای در تاریخ یکشنبه ۱۱ شهریور ماه برداشته و اشتراک رمان نیز افزایش خواهد یافت.
۲۴ ساعت پس از پایان پارت گذاری؛ رمان از حالت سکه ای خارج می شه و دلیلش توی کانال تلگرامی نوشته شده.
با احترام
نویسنده ی رمان
سلام نویسنده ی رمان هستم😅 وَ قراره آخرین اطلاعیه این رمان رو بخونید.
از بیست و پنجم دی ماه تا به امشب با رمان مونالیزا کنارتون بودم... با قصه ای که گاهی شما رو احساساتی کرد و گاهی خندوند و گاهی هم به شما نشون داد خصلت های ناپسند چقدر می تونن آزار دهنده باشن!
در کنار شما لحظات فوق العاده ای داشتم که به من نشون داد آنلاین نویسی با تمام سختی ها و استرس هایی که برای شخص نویسنده داره چقدر می تونه لذت بخش باشه.
از آدم هایی براتون گفتم که به وجودشون ایمان دارم حتی اگه توی سرم زندگی کنن و تمام تلاشم رو کردم تا شما هم مثل خودم با قلبتون احساسشون کنید و از پس کلمات و جملاتی که نوشتم اون ها رو ببینید.
اومدم بهتون بگم این نهایت تلاش من برای روایت این قصه در تمام این ۱۲۳ پارت بود که با عشق فراوان تایپ کردم.
تشکر ویژه دارم از دوستانی که برای حضورشون در اینجا ارزش قائل بودن و با کامنت هاشون اعلامش کردن.
بسیار بسیار ممنونم که با حمایت های شما وجود «مونالیزا» در چارت برترین ها ثابت بود... چه در رمان های برتر هفته، ماه و سال و چه در پر بحث ترین ها!
و تشکر می کنم از دوستانی که به قلم و تعهد کاری بنده در رابطه با پارت گذاری به موقع اعتماد کردن و اشتراک رمان رو خریداری کردن.
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که عقیده داشتن سکه هایی که می گیرن بنده رو ثروتمند نمی کنه و به عشق رمان با سختی های سکه گرفتن کنار اومدن و همراهم بودند .
و همچنین تشکر می کنم از دوستانی که رمان رو بدون سکه و رایگان خوندن؛ اما خودشون رو مسئول دونستن کامنت هایی جهت حمایت از رمان بذارن.
خداحافظ خانواده ی مظفری
خداحافظ خانواده ی رفیعی
و خداحافظ خانواده ی امینی
💚💚💚
رمان جدید بنده با نام «مهمیز های سیاه» در ژانر مافیایی و اکشن و با قصه ای کاملا متفاوت در حال پارت گذاری در بخش آنلاینه که همراهی شما رو با عشق می طلبه💚
امیدوارم از رمان لذت برده باشید و بدونید که دوستی ما پایداره💚
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
آزاده دریکوندی | نویسنده رمان
سحره دیگه... 🤭
۲ روز پیشنیلوفرسامانی
00طفلی فریال.چه قدر مورد تبعیض قرار گرفته🥲💔
۲ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
🥲🥲
۲ ماه پیشایلما
001به قیافش نمیخوره۲عاشقه دخترمون۳اره حق داره مرد محترمی عطام دهنش چفت وبست نداره😅۴بنظرم باهم کناربیان۵قشنگ میشه
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
واقعا معین حق داره... کاملا درکش میکنیم🥰 عطا ابهت پدر زن بودن رو داره برای معین
۳ ماه پیشایلما
00خیلی دیگه سخت میگیرن ب معین و فریال یه جورایی حق دارن ولی عاشقن این دوتا اگه عطاکوتاه بیادشاید حل بشه قضیه🥲
۳ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
الان منم به عنوان نویسندهی این قصه میترسم برم با عطا حرف بزنم یه چیزی هم به من بگه😂
۳ ماه پیشنسترن
۲۷ ساله 00💜💖
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚💚
۴ ماه پیشآمینا
00دلم برای فریال کباب شد اونجا که گفت بابا یعنی من خودم خواستنی نیستم😥😥۱.سحر که خیلی خوب فرهادوعطا رو توصیف کرد😅 واقعا وقتی دوتا خانواده ازهم شناختی ندارن هرچیزی که به ذهنشون برسه میگن سحر هم همینجور
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
۱ فکر کن دعوا بشه فرهاد کتک بزنه عطا فقط وایسه یه گوشه فحش بده😂
۴ ماه پیشرویا (فن ...)
10نه یه گوشه وا نمی ایسته کمربند و در میاره فرهاد و میزنه که بد تر بزن 😂
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
این احتمال هم هست😂👌🏻
۴ ماه پیشرویا (فن ...)
00هی مینویسم عطا پارت بعدی باز بی طرف میشم د آخه مرد مومن چی باید بهت گفت الان ؟ معصومه ام که از اون ور ! بسه دیگه 😒😓
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مگه از***شیطون پایین میاد این بشر...🥺☹️
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 003️⃣ 3- نمی دونم چه تصمیمی میگرفتم🤷 ♀️4-خیلی دوستش دارم به معین خیلی میاد و دوست دارم بهم برسن و اصلا معذب نمیشم تازه عشق میکنم وقتی گوگولی حرف های عاشقانه به فریال میزنه😍😎عالی بود مرسی آزاده جونم❤️
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
انقدر بهش بگید گوگولی تا بهش بر خوره نیاد رمان رو پیش ببریم😩😅
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مرسی از تو عزیزم💚💚
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 003️⃣ 3-خیلی بهش حق میدم فشار روی هر دوشون خیلی زیاده ولیی من نمی دونم تو کَتم نمیره مثل گلشن و فرهاد باید بهم برسن آزاده جونم 😎😛😍دلت میاد پسر گوگولی مون و به فریال مهربونم نرسونی؟ جواب تو بلههه😁😈
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
دقیقا جوابم همینه👌🏻 بلهههههههه😂 بله که دلم میاد.... بلههههه
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 003️⃣ 1-هی ازش خیلی بدم میاد پسر دوست مثل رفت بهش دل داری بده بدتر ناراحتش کرد حتی داخل دلداری داداشم نگران فرهاد میرزا که یه خطی یه وقت نی افته روش🤦 ♀️😠2-اره بنظرم کارش خیلی درست بود😍👍
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
آخ دقیقا! یعنی در هر لحظه فقط میگه فرهاد...☹️ من چقدر میگم بیاید از فرهاد متنفر بشید🤔
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 001️⃣چقدر قشنگ تحلیل میکنی👏2️⃣واقعا خیلی گوگولی 😎ولی عطا با بچم خیلی بد حرف زد🤦 ♀️ولی به عطا حق میدم آخ پدر و نگران دردونه اش هست چرا واقعا خیلی ناراحت شدم گناه داشت 🥺
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
از بد حرف زدن که بد حرف زد🙁 معین به کلی ناراحت شد💔 ولی خب مرسی که درکش میکنی و میگی حق داشته.... پدره و نگران🥺
۴ ماه پیشهانا
00شاید عشق واسه آدما ی بار اتفاق بیفته پس فریال باید تا آخر برا رسیدن ب معین بجنگه تا حسرت ب دل نمونه 😔
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
مشکل اینجاست که سحر کلی دست روی نقطه ضعفش گذاشت و دختره رو نگران کرد🙁
۴ ماه پیشهانا
00من خیلی خوب فریال و درک میکنم واسه منم این اتفاق افتادهر دو خانواده موافق نبودن کسی ک کم آورد و پا پس کشید من بودم الان با وجود زندگی خوبم ولی بعضی وقتا خودم و سرزنش میکنم چراکوتاه اومدم
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
عزیزم🥲 متاسفانه شرایط روحی که آدم توی اون دوره تحمل میکنه خیلی سخت و عذاب آوره💔کم نیستن دختر پسرهایی که واقعا آدمهای خوبیان اما باهاشون مخالفت میشه😔
۴ ماه پیشآمینا
00۲.نمیدونم۳.فریال نمیتونه کنار بکشه کلا هرکی عاشق بشه نمیتونه دست بکشه براش مثل مرگ میمونه جدایی از معشوق.من ولش نمیکردم والا توی این قحطی شوهر خوب 😅۴.الان دیگه باهاش اوکی شدم زیاد معذب نیستم
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
منم امیدوارم دست نکشه🥺🤲
۴ ماه پیشمریم گلی
00احساس خوبی نسبت به معین دارم ،رفتار معصومه رو بخاطر فرزندانش تأیید نمیکنم همچنین نحوه برخورد سحر رودر رابطه با موضوع فریال و معین ،هرکدوم سنگ خودشونو به***می زنند
۴ ماه پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
هیشکی نمیخواد این دو تا درک کنه و عشقشون رو ببینه🙁 حالا فرهاد درسته مشکلی نداره ولی کاری از دستش برنمیاد😩💔
۴ ماه پیش
میترا
00کاش سحر همچنان به سریال نگاه می کرد و حرف نمی زد این خیلی بهتر بود تا این دلداری مزخرف