پارت پنجاه

زمان ارسال : ۱۰۸ روز پیش

ارغوان و دوست جدیدش به پارک رفتند و بازی کردن او بر خلاف چیزی که قولش را داده بود بیشتر از نیم ساعت طول کشید. هر وقت که آقا خشایار به ارغوان می‌گفت که:

- ارغوان بسه باید بریم دیر شد.

او تهدیدش می‌کرد و پاسخ می‌داد:

- بذار یکم دیگ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید