تعمیرکار به قلم میلاد سرداری
پارت پنجاه و یکم
زمان ارسال : ۱۶۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
چشمهای آقا خشایار از فرط تعجب از حدقه بیرون جهیت و نزدیک بود چهار تا بشود. زهره خانم ریز ریز خندید و هاله که دهانش باز مانده بود و سعی داشت خودش را جدی نشان بدهد اما نمیتوانست خندهاش را کنترل کند گفت:
- وا ارغوان؟ خشی چیه؟ زشته.
ارغو ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما