عطر به قلم راضیه نعمتی
پارت بیست و سوم :
بالاخره شهرزاد کنارشان رسید. با محبت نگار را در آغوش گرفت و گفت:
ـ وای! چقدر خوشحالم میبینمت نگار جون! مرسی اومدی. اگه نمیاومدی جشن تولدم صفا نداشت!
رو به فرید که تمام توجهاش به او بود و با چشمانی علاقمند نگاهش میکرد، گفت:
ـ آقا فرید شما هم خوش اومدید!
فرید لبخند بانمکی بر لب نشاند و گفت:
ـ تولدتون مبارک شهرزاد خانم. ممنون منم دعوت کردین.
شهرزاد با لبخند
ن
10عالی