پارت پانزده

زمان ارسال : ۱۱۰ روز پیش

در میان خانه‌ی بزرگ اما قدیمی تاج‌دارها، ایران از روی صندلی برخواست و فرد مقابل درب اشپزخانه را مخاطب قرار داد.

- گفت رفته مهرمانا... دیدی بیخود نگران بودی.

کیارزم خط میان ابرو را غلیظتر کرد و لب زد:

- نگران نبودم؛ ولی شما بهش بگ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید