شدو به قلم ملیکا کمانی
پارت پانزده
زمان ارسال : ۱۶۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 12 دقیقه
در میان خانهی بزرگ اما قدیمی تاجدارها، ایران از روی صندلی برخواست و فرد مقابل درب اشپزخانه را مخاطب قرار داد.
- گفت رفته مهرمانا... دیدی بیخود نگران بودی.
کیارزم خط میان ابرو را غلیظتر کرد و لب زد:
- نگران نبودم؛ ولی شما بهش بگ ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Sarina
10از خان بابا اصلا خوشم نیومد منو یاد یه بنده خدایی میندازه ولی با رودابه حال کردم باحاله 🙃 گل کاشتی دختر مرسی این ۵ پارت خیلی جذاب بودن 😉🤩😘