پارت شانزده

زمان ارسال : ۱۰۳ روز پیش

***

با جهش ناگهانی بزاق به ته حلقش، چشم گشود و بی‌قرار دست روی قفسه‌ی سینه گذاشت و محکم و کوبنده سرفه کرد. راه نفسش که کم و بیش باز شد، دست سمت پاتختی دراز کرد و لیوان آبی را که پیش از خوابیدن بالای سرش گذاشته بود، لاجرعه سر کشید.

کمی ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید